-
دلنوشته 15
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1391 01:06
معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد .
-
دلنوشته 14
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1391 00:31
{مادر...}
-
دلنوشته 13
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1391 20:08
میروم اما نمیپرسم ز خویش منزل کجاست مقصود چیست... بوسه میبخشم ولی خود غافلم که این دل دیوانه را معبود کیست ...
-
دلنوشته 12
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1391 20:06
اگر دنیا زیبا بود کودک هنگام دنیا آمدن نمیگریست ...
-
دلنوشته 11
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1391 20:03
-
دلنوشته 10
جمعه 11 فروردینماه سال 1391 14:41
آد مها مثل یک کتاب میمونند که تاوقتی تموم نشن برای دیگران جذابند پس سعی کن خودتو جلوی دیگران تندتند ورق نزنی چون وقتی تموم بشی مطمئن باش میرن سراغ یک کتاب دیگه .........
-
دلنوشته 9
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 17:52
سال نو مبارک
-
دلنوشته 8
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1390 22:48
دکتر هاروارد کلی: پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی و گرسنگی شد و فقط یک سکه نا قابل در جیب داشت . در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد تصمیم گرفت از خانه بعدی تقاضای غذا کند . .با این حال وقتی دختر جوان زیبایی در را برویش گشود دستپاچه شد و به جای غذا یک...
-
دلنوشته 7
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1390 17:51
سخنانی کوتاه اما جاودانه Bill Gates If you born poor, it's not your mistake. But if you die poor it's your mistake. بیل گیتس: اگر فقیر به دنیا آمدهاید، این اشتباه شما نیست اما اگر فقیر بمیرید، این اشتباه شما است. Swami Vivekananda In a day, when you don't come across any problems, you can be sure that you are...
-
دلنوشته 6
شنبه 15 بهمنماه سال 1390 22:43
می نویسم که شب تار، سحر می گردد .......................... ................... یک نفر مانده از این قوم ، که برمی گردد ...
-
دلنوشته 5
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1390 18:19
بلندترین شاخه ی درخت ، یک واژه را می فهمد ، و آن هم تنهایی ست روزی عارفی یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. پیر معرفت نزد او رفت و جویای حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بی وفایی یار صحبت کرد و این که دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است....
-
دلنوشته 4
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 18:01
از دلنوشته های پروفسور حسابی (پدر فیزیک ایران) بازی روزگار را نمی فهمم ! من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم ! داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند . همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،پس بیاییم آنچه را که به دست...
-
دلنوشته3
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 18:01
باران را در آغوش می گیرم و خودم را غرق در رویای بدون تو بودن می کنم تو با آغوشی باز ... با آغوشی پر از نفس های پاییزی به استقبالم می آیی ... و مرا تنگ در آغوشت می گیری و یک نفس عمیق تو کافیست برای دوباره جان دادنم در هوای بودنت ...
-
دلنوشته 2
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 18:00
باران! باران! دوباره باران !باران ! ستاره باران !باران ای کاش تمام شعرها حرف تو بود:باران! باران! بهار! باران !باران! دیشب باران قراربا پنچره داشت روبوسی آبدار با پنجره داشت تاصبح
-
دلنوشته 1
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 17:59
روزی می شود که برگ برنده ات دل می شود ... اما تو دیگر حاکم نیستی!